برسامبرسام، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

برسام آتیش کوچولوی دوست داشتنی

تو که چشمات خیلی قشنگه

دلم تموم شد مامانی این 30مین هفته ای که با همیم و فقط 10 هفته دیگه مونده تا بیای تو بغلم دیشب با بابا فواد داشتیم در مورد چهره ات حرف می زدیم و تصور می کردیم شبیه کی می خوای باشی... البته  خیلی هم فرقی نمیکنه چون من و بابایی خیلی به هم شباهت داریم  من میگم چشمات به بابا می ره و لب و دهنت به من و بینی هم که بمااااااااااند.... ولی من از همین الان عاشق چشمات شدم                                            &nb...
28 دی 1390

ووروجک و آقای نجار

1 دی: بابا از در اومد تو ... بوست می کنه و میگه: پسرم امروز رفتیم واست تخت و کمد گرفتیم ، کاش دوووسش داشته باشی آره مامانی امروز بعد از اینکه بابا اومد دنبالم از خونه دوستم، رفتیم و بالاخره سرویس چوبتو سفارش دادیم من وبابا که خیلی دوسش داریم کاش تو هم خوشت بیاد  وااااای برسامم چه خوابهای خووبی ببینی و چه شیطونک بازی هایی که در نیاااری تو تختت                                                 &...
20 دی 1390

برسام

تا  الآن که اینو می نویسم با بابا سر اسمت به یه نتیجه های خوبی رسیدیم  و دیگه تقریبا تصمیم خودمونو گرفتیم برسام این اسم واسه ما همه شاخص های یه اسم خوبو داره آهنگ صداش معنی قشنگی هم داره ... آتش بزرگ : مجاز از قدرتمند اسم اصیل فارسی و از پهلوانان دلیر تو شاهنامه جدید و کمیاب و هم اینکه یه جورایی ما رو یاد عارفا می اندازه!!  و این اسم چه واج آرایی با فامیلت داره   چو بیژن سپه را همه راست کرد به ایرانیان برکمین خواست کرد   بدانست ماهوی و از قلبگاه خروشان برفت ازمیان سپاه   نگه کرد بیژن درفشش بدید بدانست کو جست خواهد گزید   ...
20 دی 1390

قایم باشک

روی مبل لم داده بودم و زل زده بودم که ییهو یه تکون جانانه خوردی و من برای اولین بار تکونت رو از روی شکمم دیدم ولی هنوز بابایی نتونسته تورو زیر انگشتاش حس کنه و هر دفعه که دستشو میذاره میری یه گوشه قایم می شی.. .   ولی هر وقت بابا واست از عطار می خونه حسابی به وجد میای و شروع می کنی به وول وول خوردن   ...
20 دی 1390

پرپرپرپرپرک داره میاد با دوتا بال کوچک

٢٣ آبان: امروز از صبح حسابی وول خوردی و مثل یه شاپرک، پرپر می زدی یا بهتر بگم مثل یه ماهی کوچولو تو دلم حباب بازی می کردی کوچولوترین سید خانواده، عیــــــــــــدت مبارک مامانی. تو  بهترین هدیه عید غدیری که تا حالا داشتم، اینم عیدی امسال تو   قربووووونت برم چی می شی اینو بپوشی مامانی دعا کن سال دیگه به غیر از تو یه نی نی دیگه هم توو بغل مامانش باشه که یه جایزه خوب پیش مامانش داریاااا ...
18 دی 1390

تکون بده... خودتو نشون بده

 کدو تنبل آهای با توام نمی خوای یه تکونی به خودت بدی تا مامان بیشتر بودنتو حس کنه  فقط همون یه بار تو هفته 16، عصر بود داشت خوابم میبرد که یه چیزی مثل یه حباب تو دلم قلوپ قلوپ کرد، اصلا باورم نمی شد خودت باشی و همش منتظر بقیش بودم اااای شیطون فقط می خواستی مامانو بی خواب کنیااااا   ...
13 دی 1390

چی صدا کنم تورو...

8 آبان: تا الان تقریبا 4 ماهه که تو رو دارم دیروز واست رفتم یه اردک چش چپ خنگ خریدم... کی میشه که بیای و باهاش بازی کنی، گازش بگیری... من تورو گاز بگیرم عروسکم دیگه طاقتم تموم شده هنوز نمی دونم این وروجک تو شکمم دختره یا پسر امیرعلی مامان؛ یامین کوچولوی مامان..... آخه چی صدات کنم؟!! اگه دختر باشی که اسمت قطعیه و با بابا به توافق رسیدیم ولی هنوز سر اسم پسر به نتیجه نرسیدیم و هر روز یه اسم جدید واست پیدا میکنیم شاید هیچ وقت امیرعلی نشی ولی من تو رو فعلا با این اسم می خونم و هر روز با هم نادعلی می خونیم و از علی (ع) می خوام که خودش نگهدارت باشه   ...
12 دی 1390

پیتیکو پیتیکو

21 شهریور: پیتیکو پیتیکو پیتیکو ...  با این صدا اشک تو چشام حلقه زد... با دیدن دست و پاهای کوچولوت  ستون فقراتت و... فهمیدم که چه موجودی رو خدا تو دلم گذاشته و منو لایق این دونسته که یه امانت خیلی بزرگ به دستم بده عکس نیمرخ اینم نمای کلی از پس سر تا انتهای ستون فقرات   ...
12 دی 1390

حس تازه

2 شهریور: امروز برای اولین بار من و فواد ثمره عشقمون رو دیدیم یه احساس خیلی خاص با دیدن یه موجود تو وجودم جوونه میزنه  ما الآن مامان و بابای یه لوبیای 2.5 سانتی هستیم که 9 هفته و یه روزشه که کل وجودش قلبه این اولین عکس آلبومت کوچولوی من.. ...
12 دی 1390